قسمت پنجم داستان لاکپشت های نینجا

ساخت وبلاگ

امکانات وب

پربازدید ترین ها

اونا دخترو دادن دست مایکی ولی

مایکی=چرامن.راف=اوف بس کن دیگه.دان=ببین مایکی لئو رئیسه دختراهم که نمیتونن توهم که از اعصباب راف خبرداری.مایکی= پس توچی؟دان=من مغز گروهم اهان.که ناگهان همونجا دختره به هوش میادوفریادزد شماکی هستین.جنیفر جلواومد و گفت=ببین سوزان من جنیفر یاجنی اینم مایکی اینم لئو اینم راف اینم انجل اینم دانی اینم الیس اینم جولی.سوزان=خوش بختم.میکی= میشه اینجابمونی.همه باهم=خواهش استاد میشه.استاد=باشه ولی باید اتاقی براشون پیداکنین.سوزان=میشه دوستم رو هم بیارم.الیس=بله میشه فقط دوستتو میاری بهش بگو باید تواتاق پسرا بخوابه.سوزان=چرا.جنیفر=چون اتاق ماها خیلی کوچیکه نصفیش عروسکه نصفیش وسایل ارایشه نصفیشم تختمونه.سوزان= باشه.پس زنگ زد به دوستش و دوستشم اومد سوزان انهاروبا امیلی اشناکرد وقتی امیلی اومد همه از زیبایی اون تعجب کردن.مایکی=وای.لئو=گفت=خانم امیلی افتخار میدین باهم بخوابیم.امیلی=حتما.ناگهان جنی و راف فریاد زدن=برادرمونم عاشق شد.مایکی پریدجلو و گفت= افتخار میدین شب باهم بخوابیم.سوزان بوسیدتشوگفت=بله .مایکی=.اینبار همه فریادزدن=داشی مایشی هم عاشی شد.وخندیدناستاد=سسسسااااااااککککککککککتتتتتتتتتت.مایکی=غلطهمه باهم=غلط.وهمه رفتن...

داستان ادامه دارد

اینم عکس ایمیلی به خدا خوشجل نیست ببینید لئو چی طور میکنه

 برای مشاهده اندازه واقعی عکس سه بعدی دختر زیبا کلیک کنید

اینم سوزان مایکیم زرنگه ها

لاکپشت های نینجا...
ما را در سایت لاکپشت های نینجا دنبال می کنید

برچسب : نظر یادتون نره, نویسنده : خرم سلطان mik بازدید : 1461 تاريخ : شنبه 12 مرداد 1392 ساعت: 17:50