قسمت دهم داستان لاکپشت های نینجا

ساخت وبلاگ

امکانات وب

پربازدید ترین ها

هنوز یک ثانیه از حرف استاد نگذشته بود که استاد گفت=مایکل انجلو و انسی.مایکی=استاد.استاد=برو.مایکی=چشم.انسی اومد جلوی مایکی و گفت=وای مایکی بیا ببینم چی شده.مایکی=باشه.ناگهان از روی زمین انسی ماهیتابه رو برداشت و محکم زدش تو صورت مایکیمایکی فریاد زد=مادر جان مردم.دان اومد و مایکی رو برداشت.انسی مایکی رو نگاه کرد و گفت=ببخشید اگه نمیزدم با اون تکه فلزت منو میکشتی.و همه انسی رو تشویق کردن.دیگه نوبته لئو و روکسانا بود روکسانا نگا کرد به لئو و گفت=اخه عزیزم خوبی.لئو گفت=اره عالیم.نگهان روکسانا پرید و شلاق الیسا رو گرفت و باهاش لئو رو شلاق زد و لئو فرار کرد و رفت پشت انجلا.دیگه نوبت دخترا با دخترا بود. ولی الیسا-انجلا-جنیفر-جولیا-تونستن دخترا رو شکست بدن و پس از هر پریزودی میگفتن اینم حق داداشامون.استاد دخترا رو تشویق کرد و به انها اجازه داد پس از نهار و استراحت برن بیرون سپس دخترا رفتن غذا درست کنن و مایکی نشست تلویزیون نگاه کنه الیسا و انسی هم رفتن کنارش دان و انجلا و سونیا هم شروع کردن به نگاه کردن مولکول ها راف و جنیفر شروع کردن مبارزه و دل ارا تشویقشون میکرد لئو و جولیا به روکسانا تمرکز کردن یاد میدادند استادهم رفت تو اتاق و ما نمیدونیم داشت چی کار میکرد سوزان و امیلی هم شروع کردن به اشپزی اما...

ادامه دارد

لاکپشت های نینجا...
ما را در سایت لاکپشت های نینجا دنبال می کنید

برچسب : نظر یادتون نره, نویسنده : خرم سلطان mik بازدید : 753 تاريخ : پنجشنبه 17 مرداد 1392 ساعت: 14:47