من کجام.رونیکا از اشپز خونه بیرون اومد و گفت=مادام اما شما تو خونه ی ما هستید.در همون لحظه هستی بیرون اومد و فریاد زد=چه خوشگلن عکسای من.رونیکا تا اومد جواب بده اما فریاد زد=هستی.هستی بدون اینکه نگاش کنه چرخیدو گفت=کر شدم.ناگهان سلنا و لوسی به هوش اومدن و رفتن بیرون همشون به هم نگاه میکردند و دعوا را شروع کردن رونیکا تا اومد چیزی بگه برادراش وارد شدن همه دهناشون باز موند دخترا وقتی لاکپشتا رو دیدن جیغ زدن به غیر از اما و هستی هستی گفت=وای چه خوشگلند.همه پریدند جلو و لئو گفت=خانم س ل ن ا...
لاکپشت های نینجا...
برچسب : نظر یادتون نره, نویسنده : خرم سلطان mik بازدید : 1066